روزمرگی
سلام گل دخترم. امشب که دارم برات مینویسم دلم میخواد خون گریه کنم. نمیدونم چرا اینجوری کردی با من. الان حدود ساعت ١ نیمه شبه و تو از حدودای ساعت ١٠.٣٠ شروع کردی به گریه کردن و به هیچ عنوان آروم نمیشدی. اصلا به هیچ صراطی مستقیم نبودی فقط میخواستی بغل باشی و راه بری حتی بغل بابایی هم نمیرفتی و من واقعا الان احساس سوزش میکنم تو کمرم. آنچنان هق هق میکردی که دلم برات کباب میشد اونقدر صدات بلند بود که صدای آهنگ عروسکت رو نمیشد شنید. فردا نوبت چکاپ ماهیانه داری و امیدوارم دکترت راه حل مناسبی برای این گریه های بی وقت و مداوم تو برام داشته باشه. دختر قشنگم خوشحالم که ٨ ماه تمام با هم و در کنار هم بودیم... یاد روزای اول تولدت که می افتم خ...
نویسنده :
مامان پرنسس
16:10