مادرانه
نیوشای گلم امروز جمعه است و تو الان خوابیدی...بابایی هم رفته به شرکت یه سری بزنه....منم وقت کردم بیام برات بنویسم... عزیز دل مامان این روزا خیلی دلم گرفته یه جورایی همه چیز بهم ریخته... زندایی مریضه و جراحی کرده و خونه مادرشه دایی هم این روزا حال و حوصله نداره ... خاله الهه رفته برا امتحاناتش ساری و مامان جون تنهاست اما اسماعیل چون امتحانات پایان ترمشه میره پیش مامان جون.... ٤شنبه رفتیم خونه مامان جون که تنها نباشه... اما بنده خدا همش دلنگران همه است از یه طرف دایی سعید از یه طرف خانمش از یه طرف دغدغه اینو داره که امتحانات اسماعیل خوب بشه ... دلواپس الهه هست و جاده و خوابگاه و............. خلاصه که پای درد دلش نشستم و گریه ام گرفته بود.....
نویسنده :
مامان پرنسس
0:03