نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

روزای اخر اسفند...

1391/12/26 14:56
نویسنده : مامان پرنسس
484 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دسته گل مامان...

امروز که دارم برات مینویسم پر از غم و غصه ام... غصه ام رو چه جوری برات بگم؟

اصلا دلم نمیخاد بنویسم اما مجبورم اینم جزئی از زندگی من و تو باباییه!

اما بزار اول برات بگم که خیلی خیلی خیلی خوردنی و دوست داشتنی شدی. فقط غذا نمیخوری و به شدت وزنت زیر خط نرماله.

این روزا همش مشغولیم و منتظریم که عید بشه و ...

اصلا دستم روی حروف کیبورد نمیچرخه که بنویسم

راستشو بخوای چند روزی هست که خیلی داغونم. بخاطر تو.

یه مدتی خیلی اب میخوردی و خیلی هم مصرف پوشکت بالا رفته بود. نگران شدم و به توصیه دوست عزیز پزشکم ازمایش ادرار برات گرفتم سر خود.

جوابو که براش خوندم منو ترسوند و این باعث شد که ببرمت پیش دکتر خودت. دکتر خودتم ازمایش ادرار رو تکرار کرد و یه ازمایش خون هم برات نوشت.

ای خدااااااااااااااااااا من چه جوری از جگر گوشم خون بگیرم؟

اما با بدختی خودمو راضی کردم و ازمایش ادرارو ازت گرفتم و راهی ازمایشگاه شدیم. ازمایش خون هم ازت گرفتن و من نگران نگران و پر تشویش.

از دوشنبه تا 5 شنبه که جواب حاضر شه روز و شب نگرانت بودم.

وقتی جواب ازمایشو جلوم گذاشتن با دستای لرزون نگاهش کردم و ناخود اگاه زدم زیر گریه.

این ازمایش قطعی نشون میداد که دچار  " دیابت بی مزه " شدی.

تا عصر هر کیو میشناختم زنگش زدم و تحقیق کردم و عصر هم جواب ازمایشو بردم پیش دکتر خودت و اونم تایید کرد.

من از صبحش همش گریه کرده بودم و متاسفانه تو هم حالا دیگه متوجه میشی. وقتی مینشستم و نگاهت میکردم و میزدم زیر گریه . پا میشدی میومدی سمتم و موهامو نوازش میکردی انگار خودت میدونستی کجا چه خبره!!!

اگه بدونی چه حالی ام. کاش تا اخر عمرم همیشه مچم بسته باشه و درد بکشم اما تو سالم باشی.

خلاصه اینکه دکترت گفت باید حجم ابی که در 24 ساعت میخوری رو اندازه بزنیم. که اگه از 1 لیتر بیشتر شد شنبه که امروز باشه ببرمت پیش فوق تخصص و دارو برات تجویز کنن. الهی بمیرم برات اما این بیماری رو هر 1000 نفر یه نفر میگیره و داروشم باید تا اخر عمر استفاده کنه.

نمیدونم چرا این مریضی نادر رو تو گرفتی. به جرم کدوم گناهم خدا اینجوری مجازاتم کرده؟

این چه عدالتیه که اگه من گناهکارم تو باید زجرشو بکشی؟

ای خدا نکن با من اینجوری . اصلا در توانم نیست. لبام میخنده قهقهه میزنم و دلم خونه!

میدونی که مامان جونم مریضه و من نمیتونم حتی به اونم بگم. باز میشینه غصه میخوره. گفتم دم عیده کسیو ناراحت نکنم.

میخام شماره موبایلمم عوض کنم. حال و حوصله هیچکسو ندارم. هیچکس!!!

نیوشای من دختر قشنگ و با احساس و حرف گوش کن من. اصلا نمیتونم خودمو جمع و جور کنم.

امروز صبح تا حالا  مامان جون اینجا بودن اگه بدونی چند بار ازم پرسید جواب ازمایش نیوشا رو گرفتی؟ و من همشو جواب سر بالا بهش دادم و خودمو از جلوی چشاش قایم کردم که مبادا گریه ام بگیره و اون بفهمه.

خدایا صبرم بده بتونم کنار بیام با این قضیه.

نمیدونم چه خطایی ازم سر زده که اینجوری شد زندگیم. تا داشتم مزه خوشبختی و میچشیدم و سرمست از با تو بودن شده بودم و بزرگ شدنت رو و هر روز باهات بازی کردن و هر روز یه کار جدید یاد گرفتنتو .... میدیدم یهو همه چی مثل اوار  خراب شد رو سرم. حالا وقتایی که خوابی میتونم گریه کنم و درد دل کنم . وقتی بیداری نمیخام اشکامو ببینی.

خدایا برا هیچ بنده ایت هیچ وقت بد نخواستم . تا جاییکه از دستم بر میومد دلهای شکسته رو  مرهم بودم. این حق من  و نیوشام نبود.

عزیز دلم میخاستم اخرین مطلب سال 91 رو شاد بنویسم اما اینقدر غصه تو دلمه که نمیدونم شادی چیه؟

فقط اینو بدون که همیشه همیشه همیشه غصه دارتم و همه ی سعیم رو میکنم که تو نفهمی که من غصه دارم.

دوستت دارم عشق من.

دختر معصوم من.  دو روز دیگه راهی سفر هستیم امیدوارم تو این سفر و با دوست خوبم که دارم میرم بهمون خوش بگذره و من بتونم کمی از این بار غم رو فراموش کنم.

تنها که میشم هزار تا فکر جور واجور میاد تو ذهنم. کاش خواب بود همه اینا. کاش نمیددیم این روزا رو .

ولی واقعیت همینه و باید باهاش کنار اومد.

امیدوارم معجزه ای رخ بده و این مشکل لاینحلت حل شه!!!!

هیشکی نمیتونه بفهمه چی میکشم. یاد این شعره افتادم

احساس سوختن به تماشا نمیشود...... اتش بگیر تا بدانی چه میکشم!!!

 تقدیم به گل خوشکل زندگیم نیوشا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامي مهرسا دردونه
27 اسفند 91 8:41
عزيزم خيلي ناراحت شدم از خوندن اين پست و بيشتر از ناشكري تو ....خدا دسته گلي مثل نيوشا بهت داده و تو بخاطر مشكل كوچيكي كه داره انقدر داري ناشكري ميكني ... به خدا توكل كن كه انشالله نيوشاي عزيز هم زود زود مشكلش بر طرف ميشه
خاله آذین
27 اسفند 91 11:00
نیوشای خاله چرا اینطوری شدی آخه خاله ؟ این چی چی بود تو گرفتی آخه؟ صبا جونم من خوشحالم از این بابت که این بیماری دردی نداره و دخمرمون تنها مشکلش اینه که آب زیاد میخوره و ادرار زیاد می کنه و این چیز خاصی نیس ... خودتو ناراحت نکن عزیزم ... دخترمون ایشالا خوب میشه ... خیلی از دکترا اعتقاد دارن خیلی از بیماریها تا آخر عمر ادامه پیدا می کنن ولی اینطور نمیشه و چند سال بعد خوب میشن ... سعی کن داروهاشو فراموش نکنی ... ایشالا خوب میشه عزیزم و اینقدرم خودتو سرزنش نکن و دخمرمون میفهمه ناراحتی قوی باش مامان خوبببببببببب بوووسسسس گلممممممممم
خاله ماهک
28 اسفند 91 10:52
نیوشا جونم خاله ......... مامانی یه ذره کم طاقته عزیزم . تو غصه نخوریا عشقم... صبا جونم مبدونم چقد به خودت میگی کاش دخترم هیییییییییییییییییییییچ مشکلی نداشت . همه همینو برا بچه هاشون میخوان . اما پیش میاد ... برا هرکسی ممکنه پیش بیاد...باید در هر شرایطی بتونی بهترین کارو بکنی... بهترین کاری که برا دخترت میتونی بکنی مسلماااااااااااا گریه و افسوس نیست ... دوستم برای دخترت گریه نکن و نذار کسی براش دل بسورونه و گریه کنه ... نیوشا پرنسسمونه..........ینی چی این کارا ؟؟؟؟؟ پاشو خودتو جمع کن........!
مامانی وروجک
29 اسفند 91 22:36
سلام گلم.برای نیوشای عزیزو شما خیلی ناراحت شدم.ناامید نباش حتما خداوند کمکتون میکنه و تنهاتون نمیزاره.بهترینا رو تو این سال جدید برای تو و نیوشای گل از خدا میخوام و سلامتی برای نیوشاجون.
مامانی وروجک
29 اسفند 91 22:37
باز کن پنجره را ، که بهاران آمد / که شکفته گل سرخ ، به گلستان آمد سال نو مبارک
مامی مائده
5 فروردین 92 0:21
خیلی ناراحت شدم صبا جون ایشالا که تا اخر عمرش ادامه پیدا نمیکنه و مشکلش برطرف میشه باز جای شکرش باقیه که بیماریش بدون درده
حدیث
7 فروردین 92 23:15
الهی قربونت برم نیوشا جون صبایی توکل بر خدا ایشالاه که خوب میشه بازم جای شکرش باقیه که بیماریش شناخته شدست و قابل کنترله می دونم درد سنگینیه ادم حاضر هر چی بلاست سر خودش بیاد ولی بچه ش مریض نشه خدا بزرگه دوستم، ایشالاه واسه نیوشا جونم هم راه درمانی، نذری، دعایی ... جواب بده
مینا
8 فروردین 92 21:11
سلام صبا.خیلی ناراحت شدم.یعنی اگه بخوام راستشو بگم، باید بگم که ناخوداگاه اشکام سرازیر شد.الهی بگردمش بچه رو. دلم میخواد بهت زنگ بزنم ولی با خودم میگم شاید حوصله نداشته باشی.توکلت به خدا باشه عزیزم.دلم نمیخواد دوست شادم رو غمگین ببینم.الهی که همه چی درست بشه.الهی که مثل همیشه لبت خندون باشه.
سحر
13 فروردین 92 20:22
سلام عزیزم منظورتون اینه که دخترتون دچار دیابت نوع یک شده و باید انسولین استفاده کنه؟؟؟؟؟؟؟؟البته ببخشید که سوال کردم برای اینکه دختر من هم دیابت داره شاید بتونم کمی در این مورد کمکتون کنم اگه تمایل داشتید خوشحال میشم .
صفورا مامان آوا
14 فروردین 92 14:08
وااااااااااااای الهی خاله بمیره برات امیدوارم تشخیص اشتباه بوده باشه و چیز مهمی نباشه عزیزم
نیر
18 فروردین 92 15:07
عزیزم خیلی ناراحت. شدم الهی قربون دل نگرانت بشم انشالله بعد یه مدتی مشکلش رفع بشه خیلی قوی باش خوب خدا رو شکر این بیماری نیست که کمرتو بشکونه این خودش. جای شکر داره
شيما
20 فروردین 92 21:40
صبا جون با خوندن كلمه كلمه ي اين پستت اشك ريختم و دعا كردم ... اگه ناراحت باشي و بگي به خاطر كدوم گناه اينطوري شده يعني از بزرگي خدا و حكمت و معجزاتش نا اميد شدي... اميدوار باش و خدا رو به خاطر همه ي داده ها و نداده هاش شكر كن
مریم مامان پندار
21 فروردین 92 0:41
صبا جونم توروخدا اینجوری نکن با خودت به خدا چاره کار این نیست تو خوش قلبی و مهربون و خدا هیچ وقت این خوش قلبی تو بی جواب نمیزاره مطمئن باش که ایم موضوع حل میشه و ان شالله به مرور زمان خوب میشه و نیاز به دارو تا اخر عمر نیست قربون دل نازکت برم قرارمون این نبود که دردات فقط برا خودت باشه هر چند بهم اولین نفر گفتی که قضیه چیه اما دلم میخواد هر وقت ناراحتی باهام حرف بزنی گوش من آماده است به والله
مریم مامان پندار
21 فروردین 92 16:27
عزیزم دیدی که بارت نوشتم خدا جواب دل مربونت رو میده و این مشکل حل میشه دیدی درست گفتم شماره همراهت رو هر چی میگیرم میگه خاموشه شماره تو برام وب پندار خصوصی بزار اگر عوض شده دیشب کلی برا نیوشا دعا کردم و به قرآن عصر امروز رفتم کلوپ خبر سلامتی اش رو خوندم خدا خیلی مهربونه بیش از تصور ما
الناز مامان بنیا
24 فروردین 92 15:35
خدایا به دوستم کمک کن فقط اشک ریختم باز خدایا شکر