نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

16 ماهگی پرنسس

1391/12/16 23:57
نویسنده : مامان پرنسس
686 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر طلای من....

خیلی خیلی خیلی از خدا سپاسگزارم که تو رو به من هدیه داده. خیلی گلی!!!

حالا بماند که اذیتم میکنی شبا بد میخوابی تا صبح ٢٠ دفعه بیدار میشی غذا نمیخوری فقط و فقط آب میخوری ولی

از همه اینا که بگذریم دختر فوق العاده ای هستی. اونقدری که وقتی یه کاری رو نباید انجام بدی و بهت میگم نه! خودتم انگشت اشارتو تکون میدی و برا خودت یه چیزایی میگی.

دیگه حالا میدونی که نباید سر کابینت شوینده ها بری. نباید به سطل آشغال دست بزنی.

اما متاسفانه همچنان عاشق تلویزیونی و تا حالا چند باری هم افتادی.... اهان یه کار جالبی که میکنی و همه میخوان قورتت بدن اینه که وقتی مثلا دستت یا پات یا سرت به یه جایی میخوره و کمی دردت میاد لبای خوشکلتو غنچه میکنی و دستتو میزاری رو اون جایی که ضربه دیده و اصلا گریه نمیکنی....

همچنان عاشق رقصیدنی دختر قرتیه من....

توی این ماه چند باری باغ مهمونی داشتیم یه شب هم جشن تولد صدف دختر داییت بود که تو خیلیییییییییی خوشت بود و همش در حال رقصیدن بودی . اصلا منتظری یه آهنگ بزاریم فوری قر میدی باهاش.

من همیشه آرزوم بود که تو رقص که یکی از هنرهای بسیار زیبای ایرانی هست تو متبحر بشی و خدا رو شکر که داری میشی. منتظرم یکم متوجه حرفها بشی و بزارمت کلاس رقص.

توی این ماه یه روز صبح خیلی زود از خواب بیدارت کردم بردمت خونه مامان جون گذاشتمت و شب اومدم دنبالت. توی این فاصله من به کارم رسیدم و تو هم خیلییییییییییییی خوش بهت گذشته بود ولی فکر میکنم مامان جون و خاله الهه خیلی خیلی خسته شده بودن ازت. البته چیزی نگفتن اما چهره هاشون خیلی خسته بود بیچاره ها.

کافیه بریم خونه مامان جون و خاله الهه خونه نباشه دمقی! اما اگه از راه برسیم و ببینیش آنچنان ذوقی میکنی که بیا و ببین. عاشق اتاقشی و اگه بره تو اتاقشو در رو ببنده میری دراز میکشی و از زیر در توی اتاقو نگاه میکنی.

خوب بریم چند تایی عکس ببینیم

تازگیا یاد گرفتی بری رو مبل و راه بری و منتظری تا من بگم می افتی و تو هم بگی اووووو

یه روز بردمت حموم و حسسابی خسته شدی ولی میخواستی دکتر کپی رو ببینی...

بعدشم خوابیدی...

اینم مدل نشستنت جدیدا...

این کلاهم که خاله برات زحمتشو کشیده... خاله جونم بوسسسسس

یکی از این روزای زمستون هم رفتیم هتل شاه عباس به صرف آش رشته. بازم با خاله و رومینا گلی.

یه سری عکس داری که تند تند با حرکت سرت ازت گرفتم بعد که نگاه کردم دیدم یه پسر خوش تیپ داشته رد میشده و تو محو در تماشای اون بودی.

الهی قربونت برمقلب

و اما بریم سراغ عکسای تولد صدف.

خیلی نتونستم ازت عکس بگیرم چون همش در حال تکون خوردن بودی قرتی بانوی من

تو توی بغل صدفی. اصلا نمیزاشتی تنهایی عکس بگیره همش میرفتی بغلش....

 

یه روزم که رفتیم خونه خاله ( دوست مامان) آش رشته خورون. و تو خیلی خوشمزه آش خوردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مهلا
5 اسفند 91 22:24
عزیزم توی وب مهسما در مورد نحوه خوردن بچه ها توضیح دادم بعلاوه اینکه از غذای که براش درست کردی خودت جلوش بخور وبهش بگو یکی تو یکی من نوبتی دانیال با این تر فند می خوره البته من از غذاش کم می خورم برای اینکه باور کنه یا قاشق بده دستش بزار با غذاش بازی کنه توهم بهش بده
مامان کیان
6 اسفند 91 23:45
عسییییییییسم جیگرتو برم با اون شلوار گل گلیت
نیر
6 اسفند 91 23:49
16 ماهگیت مبارک عزیز من قربون کارات برم من خیلی با مزه هستی منم قورتت بدممممممم دوستت دارممممممممم خیلی اون عکس اولیت خیلی با نمکه
مریم مامان پندار
9 اسفند 91 21:10
سلام گلم 16 ماهگیت مبارک دخترک الهی همیشه خندون باشی و خستگی رو از تن مامان بگیری دلم برا عکسات ضعف میره خاله
سحر مامان تانيا
17 اسفند 91 0:04
عزيزمممم نيوشا جونم هر روز خوشگل تر از روزهاي قبل.. بوووس
شیما
17 اسفند 91 0:41
عزیزمممم چه بامزه اوووو میگه.... و عجب آشی داده لباساش خوردن!ولی عالیه کلی کیف کرده بوووووس
گلاره
21 اسفند 91 18:06
عزیز خالههه چه خوردنی شدی ماشالههههبه اون مامان بی معرفتت هم بگو یه سر به ما بزنه کم پیدا شده
خاله آذین
27 اسفند 91 11:17
نیوشا خانوم شیطون و ورجکککککککک توام که مث این آرشیدا خانوم هی کابینتا رو خالی می کنی آخه این چه کاریه که شماها دوس دارین ؟
خاله آذین
27 اسفند 91 11:19
ای دختر هیززززززززززززز به پسر مردم چیکار داری تو خاله ژشته .... ههههههههه