این روزا و شیطونیات....
سلام گلدونه مامان... عزیز دلمی خانومم....
امروز که خیلییییییییییی عصبانیم کردی و فقط نققققققق زدی....
داشتم با یه دوستام تلفنی حرف میزدم یهو بهم گفت خوب بزنش... چقدر لوسش میکنی؟
وای خداااااااااااااا مگه میتونم دست رو تو بلند کنم؟؟؟؟؟؟؟؟/ مگه میتونم اشکتو ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز خیلی نازتو کشیدم با وجودیکه خیلی کلافم کرده بودی ... نه صبحونه خوردی نه میوه... نه ناهار نه عصرونه..... کل روز هم 1 ساعت خوابیدی نیم ساعت ظهر نیم ساعت عصر....
نمیدونم چت بود فقط میدونم که دندونات به شدتتتتتتت اذیتت میکنن.... الهی که زودتر در بیاد تا راحت بشیم ....
خوب مامانی برات بگم که خیلی خیلی خیلی شیطون شدی....
وقتایی که میزارمت تو رورئکت و میریم تو اشپزخونه که مامان کاراشو بکنه یه سره به همه جا سرک میکشی... در کابینتها رو باز میکنی و فرار میکنی... ازت غافل بشم سیب زمینی پیاز ها رو ریختی رو زمین
عاشق بازی توی تخت پارکت هستی.... گاهی که کار دارم میزارمت اون تو و اتاق خوابو مرتب میکنم... برا خودت اواز میخونی و هی بلند میشی و هی می افتی و دوق میکنی و دست میزنی برا خودت....
وای نیوشا یه روز گذاشتمت تو تخت پارکت و اومدم سالن رو مرتب کنم... دیدیم هییییییچ صدایی ازت نمیاد .... اومدم پیشت دیدیم وایییییییییییی یه بسته دستمال کاغذی رو که من یادم رفته بود از روی میز تعویضت بر دارم یکی یکیش کردی و همشو پاره پوره کردی.... یه مقدارشم البته تو دهنت بود که به زور درش اوردم..... اخه مامان جون سوپتو نمیخوری دستمال میخوری؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشق تلویزیونی و به محضی که روشن بشه میری سمت میز تلویزیون و میگیری لبه اش رو و می ایستی و ذوق میکنی ....
راستی زورتم خعععععععلی زیاده خانومم... تا میام برت دارم انچنان محکم میزو میچسبی که نگووووووو ماشالا
چند روز پیش هم بابایی چند تا اسب خریده بود رفتیم سوار کاری....
این من و تو و ابرش
و این شد که تو اولین بار تو سن 9 ماه و 8 روزگی سوار بر اسب شدی و اصلااااااااااا نترسیدی!!!!! افرین گلم.... مثل مامانیت عاشق سوارکاری هستی
اینجا هم حاضر شدیم که بریم دایی رو ببینیم.... عاشق این دامنتم.... خیلی کوتاهه و من خیلی دوستش دارم
دیروزم که جمعه بود رفتم تو اشپزخونه برات میوه بیارم... تا که اومدم دیدم نیستی.... هی صدات زدم ... هر جا رو گشتم نبودی... اومدم تو اتاقت دیدیم پشت در نشستی و هی به در نگاه میکنی که من بیام پیدات کنم.... منو که دیدی خندید و خجالت کشیدی..... الهی من فدات بشم
روزیکه برات آش دندونی پختم و برا خونه دایی بردم زندایی یه گل رز خوشکل از باغچه کند و داد دستت.... چقدر با این گل بازی کردی و پرپرشون کردی..... اصلا دل نمیکندی ازشون....خونه مامان جون با گلا ازت عکس گرفتم
وقتی کوسن مبل یا هر پشتی بزارم و بهت بگم نیوشا لالا فوری سرتو میزاری رو پشتی و میخندی به من....
عاشقتم ... یه دونه ی من!!!!!!!!!