نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

چکاپ 9 ماهگی

1391/5/7 0:56
نویسنده : مامان پرنسس
591 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلدونه طلای مامان... فدات بشم خوشکل من

چهارشنبه که ٤ مرداد ماه بود تک گل باغ زندگی من ٩ ماهش تموم شد و پا به ١٠ ماهگی گذاشت.... وایییییییییییییی بالاخره دو رقمی شدی.... الهی ١٠٠ ساله بشی مادر!!!

عصرش رفتیم دکتر برا چکاپ و باز هم این ماه وزنت کم بود فقط ١٥٠ گرم اضافه کرده بودی و من خیلی ناراحت شدمناراحت... آخه مامان چرا غذا نمیخوری؟ دکترت هم که میگه باید سعی کنی بیشتر بهش برسی .... خیلی غصم شد برا دکترت گفتم که در روز ٤ وعده غذا میدم بهت که البته با کلی دلقک بازی نصفشو میخوری.... دو وعده فرنی یا حریره و دو وعده هم سوپ... ما بینشم که میوه و بیسکوییت میدم و شیر هم که فراوون میخوری... قطره هاتم که به موقع میدم  دیگه باید چه کنم که وزن بگیری؟

خلاصه که این ماه ٧٨٥٠ گرم وزنت بود و ٧١ سانت هم قدت!!! الهی فدات بشه مامان ریزه میزه ی خودمی....ماچ

بعد که از دکتر اومدیم حاضر شدیم که بریم خونه دوست من اخه مهمونی دوره مون بود اولش نمیخاستم تورو ببرم اما دلم نیومد.... ولی وقتی رفتم مهمونی و تو همش گریه کردی و اشک ریختی که من نه فهمیدم چی خوردم و نه دوستامو درست و حسابی دیدم....نگران حتی میخاستم برگردم خونه که خاله سعیده نزاشت و بالاخره تا ١٢ شب اونجا بودیم  ولی دماری از من در اوردی ها.......

اما نیوشای ٩ ماهه ی من الان دیگه حسسسسسابی ٤ دست و پا راه میره و همه ی خونه رو طی میکنه... عاشق پا دری هست و همش میخاد بخورتش.... وقتایی هم که میزارمت تو روروئکت و میریم تو آشپزخونه که مامان کاراشو انجام بده که دیگه کولاک میکنی ... یاد گرفتی کشوها رو باز میکنی و در میری و ذوقققققق میکنی برا خودت دست دستی میکنی و کلی غش غش میخندی....

همش خدا رو شکر میکنم که چه دختر خانومی دارم من... خیلی آرومی و شاید ساعتها برا خودت بازی میکنی و خودتو سرگرم میکنی... عاشق خرست هستی و گاهی که باهاش بازی میکنی و من میگم لالا... سرت رو میزاری رو پاهای خرسی و مثلا خوابیدی... این کارو که میکنی میخوام قورتت بدم... خوشمزه ی مامان!!!قلب

امروز هم که جمعه بود  دایی سعید اینا اومدن اینجا خیلی خوش بهت گذشت طوری که از صبح که بیدار شده بودی اصلاااااااا نخوابیدی همش میخندیدی و منتظر بودی تا یکی یه کاری بکنه و تو غش غش بخندی و دلبری کنی...فدات شم مامانیماچ

نیوشا در حال بازی کردن:

خسته شدم از بس بازی کردم

آخجونمی دوباره آشغال پیدا کردم...

یه روز گذاشتمت تو تخت پارکت که  تو بازی کنی و منم اتاقو مرتب کنم... یهو دیدم بعععععله بلند شدی ایستادی.... البته این مال حدودا ٣ هفته پیشه چونکه عکسا توی دوربین بود و شارژ دوربین پیشم نبود نمیتونستم بزارمشون.... فدات بشم که می ایستی مامانی...

بعدشم خودت ذوق کردی از کار خودت و تکون خودی و تخت پارک هم تکون خورد و تو افتادی.... اینجوری...

یه شب هم رفتیم مجتمع تفریحی ارم تو جاده ذوب آهن... ورودیش این رنو شکسته بود خوشم اومد عکس گرفتیم.... البته اصلا تو حس و حال عکس نبودی و عکس خیلی خوبی نشده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خود ارمیا وروجک
7 مرداد 91 11:38
وروجک خانم نه ماهگیت مبارک.چه ذوقی هم کرده بابا روحیه ت مارو کشته دختر!
حدیث
9 مرداد 91 21:57
دخترکمممم ماشالاه بزرگ شدی هاااا چرا غذا نمی خوری خاله؟ به مامی بگو چی دوست داری، همون و برات درست کنهههه من فدای خنده هات شم الهییییی
خاله آذین
13 مهر 91 11:08
شیطون خانوم ... با اون چشای درشتش ... بوووسسسسسسسس