نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

شعر لالایی

1390/7/9 14:15
نویسنده : مامان پرنسس
6,521 بازدید
اشتراک گذاری

یه شب که برف نشسته بود رو درخت

تو کوچه زوزه می کشید باد سرد

پنجره باز شد سوز و سرما رسید

پشت سرش یه بلبل از راه رسید

حیوونی دم نمیزد پرشو به هم نمیزد

دست که زدم تنش مثل آتیش بود

هوا هنوز تو کوچه گرگ و میش بود

چشاشو وقتی تو چشای من دوخت

دلم براش خیلی سوخت

گرفتمش تو دستم پنجره ها رو بستم

تو رختخواب خوابوندم لحاف سرش کشیدم

روزا رفت شبا رفت شبای مهتابی رفت

بهار اومد دوباره باز گل در اومد تو باغا

پر شدن و خوب شدن دیگه کلاغا

بلبل من خوب شده بود پیش من

دل تو دلش نبود واسه پر زدن

منم که آواز اونو میخواستم

لذت پرواز اونو میخواستم

دست اونو توی قفس گذاشتم

یواشکی رو شاخه گل گذاشتم

بلبل زیبا وقتی گلها رو دید پرنده های لب دریا رو دید

شاد و سبک پر کشید

به آرزوهاش رسید...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سعید
10 شهریور 93 21:38
متنش شعر رو درست از نوار پیاده نکردید یه شب که برف نشسته بود رو درخت تو کوچه زوزه می کشید باد سرد پنجره باز شد سوز و سرما رسید پشت سرش یه بلبل از راه رسید حیوونی دم نمیزد پراشو به هم نمیزد دست که زدم تنش مثل آتیش بود هوا هنوز تو کوچه گرگ و میش بود چشاشو وقتی به چشای من دوخت دلم براش خیلی سوخت گرفتمش تو دستم پنجره ها رو بستم تو تختخواب خوابوندم لحاف سرش کشیدم شبا رفت روزا رفت سرمای کوچه ها رفت بهار اومد گل در اومد تو باغا رفتنو گم شدن دیگه کلاغا بلبل من خوب شده بود پیش من دل تو دلش نبود واسه پر زدن منم که آواز اونو میخواستم لذت پرواز اونو میخواستم خسته اونو توی قفس گذاشتم یواشکی رو شاخه گل گذاشتم بلبل زیبا وقتی گلها رو دید پرنده های باغ و صحرا رو دید بالی زد و پرکشید به آرزوهاش رسید