نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

یه اتفاق عجیب

1390/12/14 19:35
نویسنده : مامان پرنسس
869 بازدید
اشتراک گذاری

نیوشای مامان امروز صبح که بیدار شدی از خواب وقتی تمیزت کردم و شیرت دادم به سرم زد لباساتو هم عوض کنم آخه چون از دیروز شیر بالا نیورده بودی ( با ترفندی که خاله ریحانه گفته بود) همون لباسای دیروز تنت بود و من دوست داشتم سر حال تر بشی... آخه گلم خیلی دوست داری که لخت باشی و خیلی سر کیف میایی وقتی لباساتو در میارم...

وقتی لباساتو در آوردم احساس کردم ناخنم پوست نزدیک زیر بغلتو خراش داد و ملتهب شده برا همین ویتامین آد رو برداشتم تا بهش بزنم اما همینکه داشتم ویتامین می مالیدم بهش احساس کردم که یه چیزی سفت زیر دستم وول میخوره.... اولش فکر کردم اشتباه میکنم اما دست که زدم به اون  یکی دستت دیدم نه همین دست چپت اینجوره.... خیلی خیلی ترسیدم.... زنگ زدم مطب دکتر و ماجرا رو تعریف کردم منشی دکتر گفت سریع بیاریدش آقای دکتر ببینن!!!!!!!!تعجب

منو میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا مرز سکته رفتم همه ی دست و پاهام داشت میلرزید دهنم خشک شده بود نمیدونستم چکار کنم همینجوری مات و مبهون وسط اتاق ایستادم و نگات میکردم... و تو هم برام ذوق میکردی اما من اصلا حواسم به ذوق کردنات نبود....

سریع زنگ زدم بابایی تا بیاد بریم دکتر...

نیوشای مامان... نفس من... زندگیم ... اگه بدونی این نیم ساعتی که طول کشید تا به مطب برسم چی به من گذشت.... از شانس بدمون هم دم عیده و خیابونا بس شلووووووغ!!!!!!!!!نگران

وقتی به آقای دکتر نشون دادم... یه نگاهی به من انداخت و دید که چه حال هستم ... اول منو آروم کرده میگه آروم باش نفس عمیق بکش... هیچی نیست........!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!سوال

گفتم یعنی کیست نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دکتر هم با مهربونی خندید و برام توضیح داد که بخاطر واکسن ب ث ژ هست و این بیماری تا چند مدت طول میکشه تا خوب بشه و هیچ کاریش هم نمیشه کرد خود به خود خوب میشه... حتی گفت ممکنه بزرگ و بزرگتر بشه سر باز کنه و تا یکی دوماهی ازش چرک بیاد ... ممکنم هست کوچیک و کوچیکتر بشه و از بین بره...

وای نیوشا امروز تا مرز سکته رفتم

خدایا هیچ وقت برا هیچ مادری نخواه که مریضی بچشو ببینه....

خدایا این فرشته هایی که به ماها امانت دادیشون رو خودت محافظتشون بکن...لبخند

آمیـــــــــــــــن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نسترن
14 اسفند 90 20:09