14 ماهگی
سلام سلام صد تا سلام... من بعد از یه مدت طولانی تونستم وقت کنم بیام آپ کنم. از بس که شیطون شدی ماشالله . مثل جوجه اردکها راه میری و خونه رو برا من متر میکنی!!!!
این مدت خیلی اذیت شدیم هم من و هم تو.... اما انگار خدا بخواد و گوش شیطون کر داره اوضاع روبراه میشه...
البته هنوزم بدغذایی و به شدت عاشق نون خالی خوردنی....
عاشق خوردن قطره آهنتی و به محضی که شبا قبل خواب آمادش میکنم که بریزم تو دهنت فورا دهنتو باز میکنی... آفرین دختر گل و فهمیده ام
این مدت اتفاقات خیلی زیادی افتاده که همه رو برات تو دفترچه جداگونه ای نوشتم....
اینجا فقط میخام از تو بگم... از شیرین کاریهات.
عاشق آهنگ Gangnam style هستی . برات ضبطش کردم هر موقع دیگه از پس نق هات بر نمیام فوری اینو برات میزارم و تو هم یه قری میدی باهاش که انگاری رقصنده به دنیا اومدی.... الهی من فدات بشم خییییلی خوشکل میرقصی وروجک شیطون من!!!
چندین بار تو این مدت با دوستام رفتیم بیرون و گردش و باغ و.... همشم اول کار مححححکممممممم به من چسبیدی و تا بیاد یخت وا بره یه نیم ساعتی باید روت کار کنم!!!
راستی برا چکاپت هم رفتم دکتر....
میدونی که تب داشتی و اذیت شدی و وزنم کم کرده بودی اما خانم دکتر از وزن اانت راضی بود 9 کیلو شدی و 74 سانتیمتر هم قدته فسقلکم
وقتی میخواییم بریم بیرون لباساتو میزارم که بپوشونمت ازت میپرسم نیوشا جونم کجا بریم؟ تو هم میگی دَدَ
اینقدر با ناز میگی که هی ازت میپرسم....
دیگه الان خیلی کمتر 4 دست و پا میری و بیشتر راه میری میترسی یادت بره....
همیشه هم آویزونه میز تلویزیونی!!!! جای دستهات هم رو صفحه LED به سختی پاک میشه....
بریم سراغ عکسای این مدت و توضیحاتش...
مامانی رو ببخش عکس خوبی نمیتونم ازت بگیرم البته مقصر خودتی عسلکم اصلا یه جا بند نمیشی که بتونم ازت عکس بگیرم....
همیشه اینجوری آویزونی و منم حرص میخورم....
سر جای مامان جون لم میدی و با تسبیحش بازی میکنی...
من نمیدونم زیر میز ناهار خوری دنبال چی میگردی؟
اینجا هم وقتیه که من شیشه رو شیر پاستوریزه ریختم توش و با یه قند بهمش زدم... گریه کردی و شیشه رو از من قاپیدی و خودت بهمش زدی ولی نخوردی که.... دادای سرامیکا خوردن!!!!
خوب حالا بریم نارنگی بخوریم و مراحلشو ببینیم....
خوب بسمه دیگه حالا بدم شلوار مامانی هم بخوره!!!!
بعدم که میگم مامان!!! چیکار داری میکنی؟
اینجوری میشی :
الهی قربون اون خنده هات برم...
من همیشه آشپزخونه و کابینتها رو مرتب میکنم تو هم همیشه اینجوری ببین:
تازگیها هم یاد گرفتی که کف سالن رو دستمال بکشی تمیز شه:
بعد از تمیزکاری هم پا میشی بری دستمالو رو بشوری....
به محضی که میخام ظرفا رو بچینم تو ماشینم خودتو مثل جت میرسونی بهش...
خوب بریم عکسای خوشکلتو ببینیم....
این بافتها رو مامان بزرگ پرنیا جون برات بافته خیلی خوشکله و جا داره از همینجا ازشون تشکر کنیم
البته شال و کلاه و پاپوش کار ایشونه دستکش هم سر اینا داشت که متاسفانه هم برات کمی کوچیکه هم نمیزاری دستت کنم.....
خیلی جیگر شدی با این شال و کلاه!!!
خلاصه که اینو بدون:
با وجود تماااااااااام شیطنتهات و اذیتهات و کم خوابیهات و بی خوابیهای شبانت عاشششششششششقتم