دندون چهارم و بد قلقی های این روزا
سلام عشق من... دختر گل خودم که این روزا حسسسسسسابی کلافم کردی....
روز یکشنبه گذشته با هم رفتیم خونه مامان جون.... من میخاستم از شیر بگیرمت و شیر خشک جایگزین کنم اما از دست من نمیخوردی گفتم شاید اگه گرسنه بشی و من نباشم مجبور باشی شیر خشک رو بخوری بخاطر همین رفتم خونه مامان جون و تورو گذاشتمت و رفتم بیرون برا خودم به گشت و گزار.... به این خیال که شیر خشک رو خواهی خورد و مامان دیگه شبا خوب مبخوابه... اما دریغغغغغغغغغغغغ!!!!
مامان جون بعد ٢ ساعت بهم زنگ زد که بیا خونه این دخترو نمیشه نگهش داشت داره به پهنای صورتش اشک میریزه و من طاقت دیدنشو ندارم شیر خشکو نمیخوره و حتی آب هم نمیخوره هیچیییییییی نمیخوره و فقط گریه میکنه....
ای خداااااااااااااا همه دلخوشیم این بود که شیر خشک رو بخوری اما خیلی کلکی و نخوردی و منو از تو خیابون کشوندی خونه اصلا نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم خونه....وقتی دیدمت پریدی بغلم و ساکت شدی حتی اجازه ندادی لباسامو عوض کنم ... منم یکم نوازشت کردم و بعدشم شیرت دادم.... شیر خوردی و خوابیدی!!!!!!!!!!!!!
همون روز دیدم لثه بالاییت ورم داره و در حال پکیدنه... لیمو ترش که خیلی دوست داری رو دادم دستت تا بکشی به لثه ات و زودتر دندونت جوونه بزنه...
که این اتفاق هم افتاد و فرداش یعنی دوشنبه به تاریخ ١٥ ابانماه دندون بالایی سمت چپت هم در اومد.... حالا ٤ تا دندون داری....ولی همین روزاست که بقیه اش هم در بیاد چون لثه هات به شدت متورمه خودت به شدت بد انقی و بد اخلاقی و همش سرتو میزاری رو زمین...
خلاصه بگم تا تو دندون دار بشی من بی اعصاب شدم!!!!!!!!
دیشب باغ بابایی بودیم یه مهمونی خونوادگی که تو هم خیلی شارژ بودی و همش بغل بابات بودی و منم که از صبحش تک و تنها باهات بودم یکم استراحت کردم....
مامانی اخه این روزا مچ و کتف دست چپم به شدت درد میکنه و گاهی از شدت درد نمیتونم تکونش بدم ....
ببخش مامانو اگه نمیتونم همیشه بغلت کنم ....
عاشقتم
خواب معصومانه عشق