اولین مشهد
سلام نیوشای گلم. وقتی که تو رو هنوز نداشتم روزیکه مشهد بودیم از امام رضا خواسته بودم اگه قراره بچه ای داشته باشم سالم سالم باشه.
از وقتی تو بدنیا اومدی و سالم سالم هستی همیشه دلم میخاست ببرمت پا بوس امام رضا اما چون زمستون بود همش نگران بودم سرما بخوری برا همین گذاشته بودم برا اردیبهشت... خلاصه برا ١٠ اردیبهشت ٣ تا بلیط گرفتیم و با بابایی و مامان جون راهی شدیم... تو هواپیما که خیلی خیلی خوشحال بودی و همش دلت میخاست بابایی بغلت کنه و بایستی همه جا رو دید بزنی....
اما وقتی رسیدیم هوای مشهدوزش باد بود و بارونی و سرد.... یکمی ناراحت شدم اخه دلم میخاست تو صحن طلایی ازت یه عالمه عکس بگیرم اما واقعا باد میومد و ارزش سرما خوردگی ر نداشت که بخام ببرمت ازت عکس بگیرم... خلاصه این شد که عکسی از اولین سفرت به مشهد ندارم... ایشالا تابستون که میریم ازت عکس میگیرم عزیز دلم...
توی مشهد یه دوست خوبی دارم که به همراه شوهرش و نی نی نازش اومدن دنبالمون و رفتیم به گردش و شام ... عزیزم تو و فاطمه یه عالمه با هم حرف میزدید و غر میزدید توی ماشین تو ساکت بودی فاطمه غر میزد فاطمه ساکت میشد تو غر میزدی ... خلاصه که سرمون رو بردید بس که غر زدید...
الهی که همیشه سالم باشید و تا ابد دوستای خوبی برا هم باشید مثل من و مامان فاطمه....