نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

مهمونی و مسافرت

1392/4/7 13:21
نویسنده : مامان پرنسس
723 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل گل طلا

جونم برات بگه که هفته اخر خرداد هفته ی خیلی خیلی بدی بود.

تو این هفته بابایی دوبار تصادف کرد که خدا واقعا دوستمون داشت و به خیر گذشت. روز پنجشنبه ٣٠ خرداد هم من حال خیلی خیلی بدی داشتم از صبح سرگیجه و حالت تهوع. یکی دو ایوان اب جوشه نبات درست کردم خوردم اما دیدیم نه حالم اصلا خوب نمیشه تو هم که نققققققققققققققققق... زنگ زدم بابایی اومد رفتیم بیمارستان سرم زدم و امپول. اما نمیدونم امپوله چی بود که گردنم گرفت و بسیار بسیار حالم بد بود. زنگ زدم خاله افسانه اومد پیشمون و کلی زحمتش دادم اما واقعا مستاصل بودم و جز خاله . کس دیگه ای نیومد به ذهنم که بهش خبر بدم و بتونه خودشو زود بهم برسونه. خلاصه که عصر هم بابایی اومد و متاسفانه اونم مسمویت غذایی گرفته بود و حالش بدددددددددددسبز

اونم راهی بیمارستان شد. شب خیلی خیلی خیلی بدی رو به صبح رسوندیم اما خداروشکر که صبح کمی بهتر بودیم هر دو.

عصر جمعه دایی من دعوتمون کرده بود خونه مامان جون من! به مناسبت دکترا قبول شدن پسرش که ایران نیست یه مهمونی دور همی به صرف عصرونه بود. خیلی بهمون خوش گدشت بسیار زیاد

اینم آرمین و کیانا که خیلی باهاشون بازی کردی.

چند روز قبل این اتفاقات به همراه بابایی رفتیم میدون نقش جهان. اما اصلا نتونستیم خرید کنیم چون همش میخواستی پیش سورچی ها باشی و ذوق اسبها رو میکردی. یعنی عااااااااشق حیوونایی. به همه حیوونی هم میگی توتوتو!!!

شبش رفتیم خونه دوست بابایی. یه بچه خرگوش نازی داشتن که اون میدوید تو دنبالش میکردی. اول کار که اوردنش نازیش کنی آنچنان چنگ زدی کلشو گرفتی که من گفتم کشتیش. اما خدا رو شکر جون سالم به در بردخنده

بعدش دیگه نمیدونم چرا ازش ترسیدی. یعنی هم میخواستی پیشش باشی هم فاصله اتو رعایت میکردی.

هفته اول تیر ماه رو هم با خاله جون اینا رفتیم تهران

که بسیار بسیار خوش گذشت. منهای بد اخلاقیهای تو و جیغ زدنات. همش حرص خوردم.

شب اول که خوب خوابیدی اما شب دوم اشک منو در اوردی اینقدر گریه کردی و جیغ بنفش کشیدی که دیگه همه کلافه شده بودند. من و بابایی به پیشنهاد خاله عفیفه رفتیم ماشین سواری که توی ماشین خوابت برد. شب خیلی خیلی بدی بود.

روزا هم که از خواب بیدار میشدی رومینا رو بوس میکردی و نونو دهنش میزاشتی اما بعدش تا بیچاره نگاهت میکرد جیییییییییییغ میزدی. اصلا اعصاب نداشتی

اولین باری که سوار مترو شدی

برای شام همش سیب زمینی سرخ شده میخوردی. چاره ای نبود خوب تفریح همینا رو هم داره دیگهچشمک

توی مراکز خرید همش از این مغازه به اون مغازه میرفتی

خوب اینم از مسافرتمون.... خوش گذشت اما حیف که نتونستیم دوستامونو ببینیم. ایشالا با کاری که بابایی میخاد شروع کنه از این به بعد بیشتر میریم تهران و دوستای گلمون رو هم میبینیم....قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامی مائده
7 تیر 92 16:43
همیشه به گردش و تفریح و از همه مهتر خریدددددد خداروشکر که روزای بدتون هم تموم شد اینام برای نیوشا طلا
hodeys
7 تیر 92 17:46
همیشه به گشت ایشالاه که خوش گذشته باشه مدیونین دفعه بعد بیاین و هماهنگ نکنین واسه مهمونی دور همی خانومی حتمااااا خون بریز ایشالاه که دیگه هیچکدومتون مریض نشین
صفورا مامان آوا
10 تیر 92 15:08
وااااای عزییییییییییزم عکساشو دیدم چققققققدر دلم هواشو کرد می خوام بگیرم بچلونمش عااااااااااشق عکس متروش شدم
سحر مامان ارشاک
11 تیر 92 0:26
ایشالا هیچ کدومتون هیچ وقت مریض نشین همیشه هم به گشت و گذار و مسافرت ومهمونی ای دختر شیطونو یه گاز بگیر حتما مامانش
مامي مهرسا دردونه
12 تیر 92 11:41
دختر خوبم انشالله هميشه در سفر و خريد و رستوران و پارك باشي....................
خاله پارمیدا
13 تیر 92 17:59
_*##########* __*############## __################ _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_###############* ____#################################* ______############################### _______############################# ________=########################## __________######################## ___________*##################### ____________*################## _____________*############### _______________############# ________________########## ________________=#######* _________________###### __________________#### __________________### ___________________#پیش منم بیاین خوشحال میشم
خاله آذین
15 تیر 92 13:00
مامانش دخمرمون به این خوشگلی داره سیب زمینی میخوره ... اینقدر به چیز خوردناش حساس نباش ... سیب زمینی سرخ کرده بهش بده هر روز بزار دخمرمون حال کنه تا کم کم بزرگ شه و سلایق مختلفشو بتونه بیان کنه ...
ازاده مامان هانا
21 تیر 92 1:39
ینی من تورو کشتمااااااااااااااااااااا توو اومدی تهران یه اس به من ندادییییییییییییییی؟ مگه دستم بهت نرسهههه با تو قهرم با نیوشا جونم حرف میزنم الهی فداش بشممممممممممممممممم مترووووووووووووووووو سوار شدنششششش منو کشت