نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

نوروز 92

1392/2/8 23:33
نویسنده : مامان پرنسس
1,348 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دسته گل مامان.

الان که دارم مینویسم ساعت حدودای نیمه شبه همه کارامو کردم تو رو هم خوابوندم و چند ساعتی میشه که اینترنتم وصل شده .

خیلی وقت بود ننوشتم برات.

برات از روز 29 اسفند میگم که بعدازظهرش با خاله اینا راه افتادیم به سمت جنوب. شب رو شیراز موندیم توی پارک شام خوردیم بابایی و عمو استراحت کردن و دوباره راهی شدیم به سمت بندر پارک که از اونجا با کشتی بریم کیش.

اینو برات بگم که خیلی خیلی خانوم بودی و بیشتر راهو توی صندلی ماشین لم داده بودی و با آهنگایی که میزاشتیم قر میدادی برا خودت.قلب

میدونی به خاطر مشکلی که داشتی که البته اشتباه تشخیص دادن دکترا بود من خیلی غمگین بودم. میخندیدما اما ته دلم خیلی داغون بودم همش نگران بودم که قراره بعد تعطیلات بستری بشی و ....اما به روی خودم نمی اوردم. بازم خدا رو هزاران بار شکر که به خیر گذشت.

دم دمای صبح رسیدیم عسلویه هوا خیلی آلوده بود اما زیبایی مشعلهای نفت خیلی چشمگیر بود.

خلاصه وقتی رسیدیم هوا فوق العاده گرم بود و شرجی . سوار کشتی شدیم و 1.30 ساعت تو راه بودیم تا بالاخره رسیدیم جزیره زیبای کیش.

ماشین گرفتیم رفتیم سوییت. روز اول خیلی خسته بودیم تا اومدیم به خودمون بجنبیم شب شد. شب رو رفتیم رستوران پایاب و چون اینجا موسیقی زنده داشت تو خیلی شاد بودی خیلی زیاد. بعد شام خوابت گرفت و روی پاهام خوابوندمت اما بعد حدود یه ساعت خواننده یه اهنگ خیلی شاد  " ناری ناری " رو خوند و تو یهو بلند شدی و ایستادی و رقصیدی و همه متعجب بودیم از این حرکتت.ماچ الهی قربونت برم قرتی خانوم من.

اخر شب رفتیم خونه و خوابیدیم و صبح بیدار شدیم رفتیم بازار. ای امان از این بازار گردی نیوشا بلا.

همش میخواستی راه بری از این مغازه به اون مغازه و تازه دست هم به اجناس میزدی ببنی جنسش خوبه یا نه!چشمک

برای ناهار رفتیم رستورانی که برای سال تحویل برنامه داشتن.

اونجا هم خیلی خوش گذشت.

بقیه حرفای کیش رو توی عکسا متوجه میشی.

عزیزم یه سری عکسا هم هست که اینجا نمیشه بزارم.... بقیه هم هستن و راضی نیستن که عکساشون توی وب باشه.

یه روز رفتیم دریا اما بر عکس دریای شمال که اینقدر دوستش داشتی از این دریا ترسیدی و گریه ها کردی.

توی راه برگشت از کیش هم یه سر رفتیم که شیراز بمونیم اما جا گیرمون نیومد و خیلی خیلی هم باد میومد ما هم شبو تو چادر خوابیدیم و صبح رفتیم تخت جمشید. خیلی سال بود ندیده بودمش باز هم خیلی از بین رفته بود. حیف..........

تو هم که همشو میخواستی پیاده بیایی و بغل نمیشدی.

خوب عزیز دلم فقط تونستم این عکسا رو بزارم....

ایشالا که بتونم این یکی دوروزه بعد سفرمونم بنویسم برات.

سال 92 رو به خوبی شروع کردی گل من.سفر بود و خنده و قهقه های تو و البته نگرانی و دلهره ای که من پشت چشام پنهون بود .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مریم مامان پندار
3 اردیبهشت 92 1:40
هورا هورا اول اول به به چه عکسایی چه سفرنامه ای خوشم اومد خیلی ناز شدن عکسات الهی که همیشه به شادی و گردش خاله اگر بدون یچه حال خوشی دارم که میبینم مشکلی نیست و شما سالم سالمی مامانت وقتی داشت این عکسا رو برات آپلود میکرد با من چت میکرد قدر مامان گلت رو بدون و بهش افتخار کن مهربونه خیلی الهی که خنده از لبات محو نشه و همشه خوشحال باشی خاله جون
نیر
4 اردیبهشت 92 17:41
همیشه به جیش ببخشید به کیش مادر و دختر ناناز دوستتون دارم ناری ناری رو خالشم دوست داره برقصه
مامی مائده
4 اردیبهشت 92 23:56
همیشه خوش باشین عزیزم
خاله آذین
7 اردیبهشت 92 14:19
ای قربون این لختی خانوم برم من ... سکستو دیدم که خاله جام خالی بیام شکمتو بخورم بخندی ...
خاله آذین
7 اردیبهشت 92 14:30
چال گونه هاشو ببین ... موش موشک